مارگریت دوراس - کورت ونه گات

 1. سلاخ خانه شماره پنج - کورت ونه گات : اسم سنگینی دارد. اما برخلاف اسمش، متنی طنزآلود و سلیس و روان، می شود درون مایه ی کتابی که وقتی بازش کردم انتظار چنان نثری را نداشتم. ونه گات، در سال 1922 در امریکا و در دوران بحران اقتصادی به دنیا آمد. سلاخ خانه ی شماره 5، برگرفته از خاطره ی تلخ ونه گات در جنگ جهانی است، هنگامی که اسیر دست نازی ها شد و در انباری زیرزمینی که محل نگه داری لاشه های گوشت بود، زندانی شد. متن روان و داستان این کتاب با ترجمه ی بی نقص، آنقدر سریع پیش می رود که وقتی شروع به خواندنش می کردم متوجه گذشت زمان نمی شدم. ونه گات را باید بغل کرد و بوسید و خندید وقتی در قرن بیستم می نویسد : « یک روز بیلی شنید که روزواتر به یکی از روانپزشکان می گوید: فکر می کنم شما بچه ها باید دروغ های شاخ دار تازه ای اختراع کنید وگرنه مردم دیگر همینطوری از ادامه زندگی منصرف می شوند! صفحه 131"

2. باران تابستان - مارگریت دوراس: پیش تر، از دوراس کتاب "عشق" را خوانده بودم و از دوراس بدم آمده بود! اما وقتی کتاب باران تابستان را از دوستی هدیه گرفتم که اصرار داشت دوراس را با باران تابستان بخوانم و بشناسم، نظرم در مورد این زن تغییر کرد. دوراس، متولد 1914 فرانسه است. باران تابستان حکایت خانواده ای مهاجر است که فرزندان زیادی دارند. داستان پسری که "حاضر نیست چیزی را بیاموزد که بلد نیست!" خانواده ساکن شهرکی زمخت به نام ویتری در اطراف شهر هستند. به گفته ی دوراس، هنگام نوشتن این کتاب، وی 15 بار به این حومه سفر کرده. آدم باید بنشیند سیگار کشیدن دوراس را نگاه کند و به او بگوید: هی مارگریت! ظرافت خاصی در این جمله ها پنهان بود، می دانستی؟ « آنچه زن را این همه محبوب کرده بود، این بود که از فریبندگی خود اصلا چیزی نمی دانست، و از آنجا که این فریبندگی هم دقیقا از خویشتن بی خبری اش ناشی می شد، دل بستن به او نومید کننده بود. صفحه 72 » 

 

سلاخ خانه شماره 5 - باران تابستان