فضای مجازی بخش انکارناپذیر دنیای امروز ماست.
گفتگوی پوریا میرآخوری با نسرینا رضایی
روزنامه هنرمند | شماره 495 | 18خرداد 95

از عنوان مجموعه شروع کنیم که برگرفته از یکی از کوتاهترین شعرهای این مجموعه است. «کلمات تنم را کبود کردهاند» را میتوان درونمایه این مجموعه قلمداد کرد؟
واقعیت اینجاست که جهان پیرامون ما متاثر از کلمههایی است که به ما تشخص و هویت میدهد. ما ناگزیر هستیم که با تمام سختیها و رنجهای دنیای امروزی کنار بیائیم تا بتوانیم درک درستی از موقعیت خودمان به دست آوریم. این نوع نگاه باعث میشود شکنندگی خود را مقابل حوادث تلخ پیرامونمان حفظ کنیم. با این توضیح میتوان برداشت شما را درمورد «کلمات تنم را کبود کردهاند» صحیح دانست.
شعرهای این مجموعه، اشعار چه بازه زمانی را در برمیگیرد و از میان چه تعداد شعر انتخاب شدهاند؟
با توجه به اینکه من در ابتدای دوران حرفهای شاعری و نویسندگی هستم سعی کردهام از تجربههای افراد موفق استفاده کنم و برای چاپ اولین مجموعهام وسواس معقولی به خرج دهم. پس از همهی شعرهای سروده شدهام، 50 شعر را انتخاب کردم و از میان آنها نیز در نهایت 38 شعر انتخاب شد که همگی آنها تلاش سالهای 90 تا 92 من بوده است.

از خودت بیشتر بگو. در چه رشتهای تحصیل کردهای و چه شد که به سراغ ادبیات آمدی؟
متولد تیرماه 1370 تهران هستم و فارغالتحصیل مدیریت بازرگانی از دانشگاه علامهطباطبایی. در حال حاضر در بخش روابطعمومی و تبلیغات نشر هیرمند فعالیت میکنم.
نوشتن از دوران وبلاگنویسیام یعنی از سالهای 17 – 18 سالگیام برایم جدی شد. به واسطهی همین نوشتنها با گروههای مختلف ادبی آشنا شده و زمینهای برای دیدهشدن و خوانده شدن نوشتههایم فراهم آمد که ماحصل همهی آن اتفاقها، کتابی است که بهانهی گفتگوی ما را فراهم کرده است، و تجربهای است که آن را به سختی کسب کردم.
هدف و افقی را در ادبیات برای خودت متصور هستی؟
قاعدتا وقتی به صورت جدی ادبیات را دنبال میکنی، در پی خلق آثاری خواهی بود که ویژهگیهای منحصر به فردی داشته باشد که با این ویژهگیها بتوانی خودت را در این عرصه تثبیت کنی. اینکه متفاوت باشم و بتوانم منشاء اثری از خود داشته باشم از اهداف اصلی من محسوب میشود. یکی از همین ویژهگیها صراحت و شفافیت روایت در آثارم است که تلاش میکنم آن را حفظ کنم. ناگفته پیداست خلق تکنیکها و پیشرفت در این مسیر را فراموش نخواهم کرد و تمام تلاشم را خواهم کرد که صراحت لهجه و زاویه دید متفاوت را در نوشتههایم حفظ کنم.
با توجه به وبلاگت، نثرنویس خوبی هستی. به ادبیات داستانی علاقه داری و در یک نشر ادبیات داستانی مشغول به همکاری هستی اما چه شد که برای اولین کتاب به سراغ انتشار شعرهایت رفتی؟ میخواهی به عنوان شاعر شناخته شوی و نه نویسنده یا اینکه در داستان خودت را یک مخاطب میدانی؟
به موضوع خوبی اشاره کردید! اینکه در فضای ادبی مشغول به کار باشی مطمئنا فضای مناسبی را مهیا میکند تا زودتر و بهتر با دنیای ادبیات آشنا شوی. در هر حال من خودم را شاعر و داستاننویس میدانم. اما به خاطر اینکه مجموعه شعرم حاصل فعالیت سالهای گذشته بود، دوست داشتم ابتدا آن را به چاپ برسانم. فعالیت داستاننویسیام از سال 92 به صورت جدی و حرفهای آغاز شد، که ماحصل این فعالیت مجموعه داستان «پرنسسها فقراتشان بیرون نمیزند» است که ویرایش نهایی آن انجام شده و به زودی به دست ناشر سپرده خواهد شد. در این خصوص باید خدمتتان عرض کنم که فضای حاکم بر داستاننویسان را بیشتر میپسندم. متاسفانه در فضای شعر امروز، هرکس با داشتن چند اثر مدعی تاثیرگزاری بر شعر و ادبیات ایران است! حال آنکه این پرمدعایی در فضای داستان کمتر دیده میشود. باتمام این تفاسیر در حال حاضر بسیار زود است که بتوانم بگویم بیشتر خود را به عنوان شاعر میشناسم یا نویسنده! اما همانطور که عرض کردم تمایلم به سمت داستان و داستاننویسی بیشتر است.
«کلمات تنم را کبود کردهاند» جزو سه اثر پرفروش نشر «چشمه» در نمایشگاه کتاب امسال بود که با توجه به شهرت نشر «چشمه» در انتشار داستان و به عنوان اولین کتاب موفقیت به حساب میآید. دلیلش را چه میدانی؟
خودم دو دلیل برای این مساله میتوانم بیاورم که صحت و عدم درستی آن را نمیدانم و فقط با حدس و گمان خود آن را مطرح میکنم، اول به علت آنکه قشر مراجعه کننده به نمایشگاه کتاب امسال، قشر دانشجو و جوان بوده است، و اثر من به عنوان یکی از کوچکترین مولفهای نشر چشمه از لحاظ سنی، مورد استقبال همنسلهایم واقع شد. دوم آنکه به علت سالهای زیادی که در عرصهی وبلاگنویسی گذراندم مخاطبان جدی ادبیات در این حوزه شناختی نسبی از نام من داشتند و همین امر سبب این شد که این مجموعه تاحدودی دیده شود. هرچند باز هم نمیتوانم این دلایل را قطعی بدانم و فقط حدسیات خودم را مطرح کردم. به هر حال دلیلش هرچه بود، خوشایند بود.
به نظرت تبلیغ کتاب در فضای مجازی، در این اتفاق موثر بوده است؟
تبلیغات در فضای مجازی بسیار زیاد حائز اهمیت و اثرگذار است. اما در مورد کتاب «کلمات تنم را کبود کردهاند» متاسفانه آن اتفاقی که باید، نیوفتاد و کتاب «کلمات تنم را کبود کردهاند» با بیمهری دوستان ادیب من مواجه شد. هرچند که در ظاهر همهی دوستان، ابراز حمایت میکردند اما در عمل هرگز این حمایت رخ نداد. باور دارم که معرفی کتاب در این فضاها بسیار اثرگذار است و اصلا در زمانهای زندگی نمیکنیم که این محیط را جدی نگیریم. چه بپسندیم و چه نه، این محیط، بخش انکارناپذیر دنیای امروز ماست و هرآنچه که در زندگی ما برای خودش جایی دست و پا کرده باشد، نمیتواند با بیتوجهی مواجه شود. امیدوار بودم که «کلمات تنم را کبود کردهاند» در این فضا بیشتر حمایت شود اما متاسفانه نشد.
در روزهایی که صدا و سیما به ظاهر میخواهد ترویج کتاب کند اما از نام بردن کتابها ابا دارد، نوعی تضاد است. در حالی که آدامس هم در تلویزیون تبلیغ میشود اما تبلیغ کتاب جایی ندارد، فضای مجازی و شبکههای اجتماعی میتواند در تبلیغ برای کتاب موثر باشد؟
ابتدا اینکه تبلیغ در صدا و سیما به دلیل هدفمند نبودن، اثربخشی خود را از دست داده است. مطمئنا اگر برنامهریزی با ساختار منسجم در خصوص ترویج کتابخوانی در صدا و سیما اجرا شود تاثیر بسیار خوبی خواهد داشت. در فضای مجازی و شبکههای اجتماعی - که یکی از دموکراتترین محیطهای اجتماعی حال حاضر در جهان هستند – به دلیل آنکه این حرکت از یک فعالیت فردی به یک فعالیت شبکهای تبدیل میشود، هر محتوایی مخاطبِ خود و اثربخشی خود را پیدا میکند. در این شبکهها آزادی در بیانِ نظر و اعلام علایق، بیمثال است و هیچ محدودیتی در این امر وجود ندارد. پس هرگز نمیتوان اثربخشی این محیط را نادیده گرفت. من بر این عقیده بسیار اصرار دارم.
کتابهایی را که میخوانی در فضای مجازی معرفی میکنی. کتابهای داستان و شعر چه ویژگیهایی باید داشته باشند که تو را به خواندن و بعدتر معرفی آنها وا دارد؟
اول از همه اینکه بر این عقیده هستم که معرفی کردن کسی و یا کتابی و یا حتا تایید آن، باعث نمیشود که جای کسی در ادبیات تنگ شود و یا کسی بیجهت بزرگ شود. متاسفانه تنگنظریها از کوچکبودن شخصیت ما نشات میگیرد وگرنه همهی ما در یک فضای مسالمتآمیز به فعالیت خود ادامه میدهیم و قسمتی از جهان پیرامونمان را روایت میکنیم.
خیلی از کتابهایی که معرفی میکنم دارای ویژهگی خاصی هستند. در حوزهی ادبیاتِ ترجمه، بیشتر جهانبینی نویسندههای آن مرا وادار میکند که از آنها حرف بزنم. سلین، تونی موریسون، فوئنتس، خوان رولفو، دوراس و ... هرکدام درکی از جهان هستی را پیش روی ما میآورند. در ادبیات فارسی نیز چه در داستان و چه در شعر، این شیفتگی در حوزههای مختلف من را وادار میکند که آن را با دیگران به اشتراک بگذارم. جایی زبان و نثری ویژه، جایی حکایتی تاثیرگزار، جایی نگاهی نو، جایی شعری مملو از کشف و شهود شاعرانه. به هر ترتیب در هرکدام آنها لذتی است که دوست دارم آن را با دیگران به اشتراک بگذارم. کماآنکه به این مساله هم اعتقاد دارم که معرفی کتابها در این شبکهها در تغییر سبک زندگی ما و روی آوردن به کتاب و کتابخوانی اثرگذار خواهد بود. هرچقدر کتابها بیشتر دیده شوند، ترویج کتابخوانی هم بیشتر خواهد بود.
آرایهای که از آن بیشتر استفاده میکنی، مراعاتالنظیر است. انسجام یک شعر در محور عمودی تو را به استفاده از این آرایه سوق میدهد یا اینکه ناخودآگاه این اتفاق میافتد؟
شعر و ادبیات امروز فقط ذوق و سلیقه نیست و فقط متاثر از ناخودآگاه بکر کسی نیست. هرچقدر دانش در حوزهی مکانیسم سرودن شعر بیشتر باشد، مهارت بهتری برای به کارگیری آن به دست میآید. مضاف بر اینکه داشتن این مکانیزم حرفهای با دانش علوم انسانی مثل فلسفه، جامعه شناسی، روانشناسی و ... آمیخته شود تا بتوانی به صورت دقیق از مفاهیم ذهنی خود حرف بزنی. با این رویکرد میتوانم از تکنیکهای مختلف و جهان پیرامونم استفاده کنم تا شعر از ناخودآگاهی خلاق حادث شود.
آرایه دیگری که در «کلمات تنم را کبود کردهاند» زیاد استفاده کردهاید، تشخیص است که اساس یک شعر را پیریزی میکند. خیالانگیز بودن این آرایه، تشخصی به شعرهایت داده است. این ویژگی را باید سبک خاص نسرینا رضایی دانست؟
در جهان امروز، شیءزدگی جزء خصیصهی دنیای مدرن ماست. اینکه ما بتوانیم با تخیل، بر اشیاء جان ببخشیم و حس درونی خود را در اشیاء بازنمایی کنیم، میتوانیم نگاه تازهای به جهان پیرامونمان داشته باشیم، مثل تیغی که قصد خودکشی دارد و رگ را روی خودش میکشد. (تیغ/ قصد خودکشی داشت/ رگم را روی خودش کشید). ص51
یا آنجایی که یک کارگر از داربست سقوط میکند، چرا این مرگ تلخ را گردن خودِ سقوطی که جان دارد و تماشا میکند نیندازیم؟ (سقوط ایستاده بود/ و به آسمان نگاه میکرد/ عاقبت/ مردی را از بالای داربستهای فلزی/ به آغوش کشید) ص20
آیا شاعرانگی این نوع نگاه را دربر نمیگیرد؟
چه چیزی تو را بر این واداشته است که قالب سپید را برای بیان احساساتت انتخاب کنی؟ برخی بر این عقیدهاند که چون عدهای نمیتوانند به صورت عروضی شعر بسرایند، سپید مینویسند. در مورد نسرینا رضایی این مسئله صدق میکند؟
اتفاقا موزون نوشتن است که آموختنش سادهتر است. با یادگیری وزن و عروض و داشتن اندک ذوقی شاعرانه میتوان شعر کلاسیک نوشت. اما نوشتن شعر سپید مانند راه رفتن روی لبهی تیغ است، بدون در دست داشتن هیچ محافظی. مجبوری شاعرانگیات را برهنه، و رها از بندِ عروض و قافیه، به گونهای بنویسی که «شعر» باشد.
شعر نو و سپید در این روزها کمتر به مانند قالبهای کلاسیک قابل زمزمه کردن و ارتباط برقرار کردن به لحاظ همذاتپنداری با آن است. دلیل این نکته چیست؟ به ذات این نوع از شعر برمیگردد؟
خیر، به هیچ عنوان. به زعم من تولید انبوه در این سالها و دسترسی آسان به انتشار دلنوشتههایی که خارج از عرف شعر سپید هستند، چه در فضای مجازی و چه توسط ناشرین گمنام متعددی که دست به تولید هر دستنوشتهای به نام شعر میزنند، دلیل این امر شده است. دلیل عمدهی عدم همذات پنداری و نماندن یک شعر سپید در ذهن مخاطب، خالی بودن آن اثر از تجربههای زیسته و همچنین ذوق شاعرانگی است.
چند سالی است که به مانند گذشته شاهد جریانی در شعر نو نیستیم. دلیل این مسئله و به حاشیه رانده شدن شعر نسبت به داستان باتوجه به پیشینه شعری ادبیات ما، به چه چیزی برمیگردد؟
همان طور که در سوال قبلی در خصوص تولید انبوه شعر گفتم، باید این بحث را اینطور ادامه دهم که خیلی از حرکتها در شعر دهه هشتاد و نود اتفاق افتاده است ولی نیاز به گذشت زمان دارد تا بتوانیم سره را از ناسره تشخیص دهیم. ما به تازگی مشغول شناسایی میراث به جا مانده از دهه هفتاد هستیم. خیلی زود است که در این زمینه قضاوتی داشته باشیم.
اگر انتشار کتاب را به معنای اعلام حضور جدی در ادبیات بدانیم، بعد از این اعلام حضور برنامه منظم و مستمری برای نوشتن در نظر داری؟ از کار جدیدی که در دست نوشتن داری بگو.
وقتی کتاب اول را با ناشری مثل نشر چشمه منتشر میکنی، مسئولیت بیشتری برای آینده ادبیات خود باید متصور شوی. برهیچکسی پوشیده نیست که نشر چشمه از آبرومندترینهای ادبیات ما در داخل و خارج از کشور است و همین مساله این بار را روی شانههای من سنگینتر کرده است. در حال حاضر مجموعه داستانم با وسواس بیشتری آمادهی سپردن به دست ناشر است. بیشک در این مسیر بسیار جدی و کوشا خواهم بود.