زیباییات غمگینم میکند

آیندهام
در آینهی کوچکش جا مانده بود
آینه را
در کیف کوچکش دفن کرد و رفت
حالا
هر چه میشویم
پاک نمیشود اندامش
از حافظهی دستهام
تنها شدهام
مثل رد پای گربهای حامله در برف
مثل پیرهنی که زنی زیبا
هنگام مرگ به تن دارد
از یاد رفتهام
مثل جمعیتی
جا مانده از قطار
به زودی
به زودی
به زودی تمام میشوم
و سطرهای این شعر
خیالهای وحشی در اسبی است
که میدود
در دشتها و قطارها و خیابانها
میدود و
میدود و
میدود و
هر بار خود را
در تنهایی اصطبل
پیدا میکند
در آینهی کوچکش جا مانده بود
آینه را
در کیف کوچکش دفن کرد و رفت
حالا
هر چه میشویم
پاک نمیشود اندامش
از حافظهی دستهام
تنها شدهام
مثل رد پای گربهای حامله در برف
مثل پیرهنی که زنی زیبا
هنگام مرگ به تن دارد
از یاد رفتهام
مثل جمعیتی
جا مانده از قطار
به زودی
به زودی
به زودی تمام میشوم
و سطرهای این شعر
خیالهای وحشی در اسبی است
که میدود
در دشتها و قطارها و خیابانها
میدود و
میدود و
میدود و
هر بار خود را
در تنهایی اصطبل
پیدا میکند
زیباییات غمگینم میکند
بهزاد عبدی
نشر چشمه
چاپ اول، پاییز 1394
بهزاد عبدی
نشر چشمه
چاپ اول، پاییز 1394
+ نوشته شده در ۱۳۹۴/۰۸/۰۷ ساعت توسط نسرینــا رضایــــی
|