قوچ

نشان کتاب که نصب شود روی جلد، یعنی نسرینا آماده است برای غرق شدن در قصهای نو!
اینطور شروع کرده است راوی:
"آگه قرار بود همهی قروقضایای اون دو روز بشه یه رمانی فیلمی چیزی، باید از صحنهای شروع میشد که خون حسام داره آردهای کف دزاشیب رو میشوره میبره پایین و خاله مهری داره با کیف، میزنه تو کلهی راننده کامیونه. یا باید از جایی شروع میشد که دارم سر سمیرا عر میزنم نگه داره و بعدش وسط نیایش پیاده میشم، در پاترول نقرهایه رو محکم میکوبم به هم و عین خرس تیر خورده خودم رو لِکلِک میکشم طرف پایین و فردا ظهرش با پاهای آشولاش میرسم دم خونهی بابک تو چارراهپارس. یا از اون روزی که یارو از آگاهی زنگزده بود خونهمون، داشت آدرس اون تیمارستانه تو قیامدشت رو میداد و من خودم میدونستم وسط بیابونها کنار اون گاوداریهست و یه قرون ته جیبم نبود که بخوام حوالهشم اون سمتیها. چون بخوام نخوام یه جورایی سر قضیهی اون دو روز، اون جاها بنده."
اینطور شروع کرده است راوی:
"آگه قرار بود همهی قروقضایای اون دو روز بشه یه رمانی فیلمی چیزی، باید از صحنهای شروع میشد که خون حسام داره آردهای کف دزاشیب رو میشوره میبره پایین و خاله مهری داره با کیف، میزنه تو کلهی راننده کامیونه. یا باید از جایی شروع میشد که دارم سر سمیرا عر میزنم نگه داره و بعدش وسط نیایش پیاده میشم، در پاترول نقرهایه رو محکم میکوبم به هم و عین خرس تیر خورده خودم رو لِکلِک میکشم طرف پایین و فردا ظهرش با پاهای آشولاش میرسم دم خونهی بابک تو چارراهپارس. یا از اون روزی که یارو از آگاهی زنگزده بود خونهمون، داشت آدرس اون تیمارستانه تو قیامدشت رو میداد و من خودم میدونستم وسط بیابونها کنار اون گاوداریهست و یه قرون ته جیبم نبود که بخوام حوالهشم اون سمتیها. چون بخوام نخوام یه جورایی سر قضیهی اون دو روز، اون جاها بنده."
قوچ - مهدی اسدزاده - نشر چشمه - زمستان 93
+ نوشته شده در ۱۳۹۴/۰۷/۲۵ ساعت توسط نسرینــا رضایــــی
|